معرفی کتاب صوتی کوچه باران
کتاب صوتی کوچه باران اثری از امیر اسماعیلی است که با صدای فاطمه رمضانی و علیرضا توحیدی مهر منتشر شده است. این کتاب شبیه کلمه ای است که خدا دوست دارد: شهید و شامل روایتهایی از زندگی شهیدان است.
نسخه صوتی این اثر کاری از گروه فرهنگی هنری یم است.
درباره کتاب صوتی کوچه باران
امیر اسماعیلی در کتاب صوتی کوچه باران، روایتهایی کوتاه و تاثیرگذار از زندگی شهیدان نوشته است. روایتهایی که از زندگی شهدای انقلاب اسلامی تا شهدای مدافع حرم را در بر میگیرد و شصت روایت کوتاه ششصد کلمهای دارد. این روایتها را از زبان نزدیکان شهدا بیان میشود، پدر و مادر، خواهر و برادر و هرکسی که روزی او را میشناخته و با او دوستی و الفت و نزدیکی داشته است.
این کتاب، کتابی جامع است که از شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، تا شهدای آتشنشانی، سقوط جرثقل در صحن کربلا و مدافع حرم را دربر گرفته است. داستانهایی از زندگی آدمهایی عادی با شجاعتی فراعادی که نتیجهاش گذشتن از جان عزیز است و تقدیم تن به درگاه خداوند. شاید با شنیدن هر داستانی غم و اندوهی وجودمان را فرا بگیرد اما نباید فراموش کنیم که آنها راه فداکاری و شهادت را انتخاب کردند تا دیگران در آسایش و آرامش زندگی کنند.
در این کتاب و با شنیدن روایتهای کوتاهش به زندگی آدمهایی قدم میگذاریم که درد دوری و از دست دادن نزدیکانشان را میکشند و از سوی دیگر خوشحال و راضیاند که عزیزانشان در راه حق و حق پرستی به شهادت رسیدهاند. این روایتها را ما را به زندگی مادران و پدرانی میبرد که از جگرگوشههایشان گذشتهاند. روزهایشان را با خاطرات عزیزانشان شب میکنند گاه هنوز امیدوارند که عزیزشان برگردد.
کتاب صوتی کوچه باران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کوچه باران برای تمام کسانی است که از شنیدن خاطرات و زندگی رزمندگان و شهدا لذت میبرند. این کتاب برای تمام آدمهایی است که قدر و ارزش شهادت و فداکاری را میدانند و دوست دارند از احساسات نزدیکان خانواده شهدا، بیشتر بدانند.
بخشی از کتاب صوتی کوچه باران
پسرم! علیرضایم! محمدم! عباسم! رشیدم! حسینم!
همهشان با تأکیدی خاص «م» مالکیت را ادا میکردند و چه حظّی میبردند. هنوز خیلیهایشان باور نکردهاند که فرزندشان رفته است. شهید رفته است. هنوز منتظرند که بیاید و زنگ خانه را بزند.
مادر شهید محمد حسن امینی میگفت: «چند بار به حاجی اصرار کردم که این خانه را بفروشیم و برویم جایی دیگر. از بس در و دیوار این خانه و خاطرات محمد حسن در آن به روحم فشار میآورد. حاجی هر بار به بهانهای طفره میرفت تا یک روز به خون محمد حسن قسمش دادم که چرا دلش به رفتن رضا نمیشود… شانههایش لرزید و گفت: «حاج خانم! اگر برویم و روزی محمد حسن برگردد و ما اینجا نباشیم، بچهام سردرگم میشود. باشیم اینجا که آمد خانه، پشت در نماند.
«پیکر محمد حسن سر نداشت و حاجی هنوز امید داشت که برگردد.»
داستانهای بسیارکوتاهی که خیلی کلی بود وتامیخواستیم انس بگیریم تمام میشدشهدایی بودن داخل داستان که هرکدام میشد کتابی مجزا ازآنان نوشت نه داستانی درحد ۵دقیقه که واقعا شایسته آنان نبود.من که خوشم نیومد
به معنای واقعی کلمه چشم ها بارانی میشه با گوش دادن بهش یادم نمیاد با کتاب دیگه ای انقدر احساساتی شده باشم!! خاطره شهدا با پدر و مادر هاشون واقعا تاثیر گذاره و این کتاب پر است از این روایت ها گویندگی کتاب بسیار عالی بود و به اثر گذاری متن کمک میکرد امتیاز 8 از 10