توضیحات

مقتل آب روایت جان‌کاهی ست که جرعه جرعه به کام تشنه‌مان چکیده می‌شود تا سرمستانه به حیات بازگردیم. در مقتل آب با یکی از قدرتمندترین عناصر هستی یعنی آب همراه می‌شویم تا این بار تاریخ را از زبان او بشنویم.

 

جرعه سی و نهم می‌شود آن‌چه نباید بشود. هر چه آب تیغ را صدا زد جوابی نگرفت! هر چه ااتماس کرد، نشد!

 

نقش آفرینان این جرعه:


در بخش هایی از این جرعه می‌شنوید:

آب: کاری بکن! من تو را می شنوم! عزرائیل! من چه کنم!؟ می شنوی!؟
عزرائیل: می شنوم! می بینی!؟
آب: نه! نمی توانم! من در زیر این خاک تفتیده جاری ام! من تنها می شنوم! چه می بینی!؟  چرا سکوت کردی!؟ چرا دیگر کشته های شمشیر حسین را نمی شماری!؟ دارم می میرم!
عزرائیل: حُ..سِ…حُسِ..
آب: چیزی بگو! حرفی بزن! آهای تیغ! با توام! تو حرفی بزن!
عزرائیل: حُسِی…
آب: تیغ! از ابتدای این روز سکوت کردی! تو قول دادی به من! حرف بزن! مبادا…
عزرائیل: شمشیر… زدند! حُسِی…

دیگر آثار این هنرمند

برچسب ها

نظرات

  1. amine میگه

    امسال دو ماه محرم و صفر همراه هر روزم بود واقعا قابل تقدیر بود

  2. کاربر میگه

    خیلی خیلی قشنگ بود شاید اوایلش خسته بشین چون منتظر باشین برسه کربلا ولی خب داره خیلی از اول دنیا همه چیو تعریف میکنه ولی توصیه جدی اصلا اخراشو هرجایی گوش ندید مثلا تو مترو حتما یه جایی باشین که راحت باشین به خصوص جرعه ۳۹

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 
قطره ای از جرعه سی و نهم